سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شعر و متن عاشقانه

خدایا گر تو درد عاشقی را می کشیدی

تو هم زهر جدای را به تلخی می چشیدی

اگر چون من به مرگ آرزوها می رسیدی

پشیمون میشدی از اینکه عشق را آفریدی

خدایا آسیان خسته به  درگاه تو رو کردم

نماز عشق را آخر به خونه دل وزو کردم

دلم دیگر به جان آمد در این شبهای تنهای

بیا بشنو تو فریادی که پنهان در گلو کردم

بگو هرگز سفر کردی سفر با چشم تر کردی

کسی را بدرقه با اشک تو با خون جگر کردی

زشهر آرزوهایت به ناکامی گذر کردی

گل امید تو پر پر به خاک رهگذر کردی؟

 

<**ادامه مطلب...**>

در سکوت می توان نگاه را معنا کرد

و آن را با عشق به دل پیوند زد

می توان بهار را به دیدار برگهای خزان زده برد

و برای رازقی های امید از عطر دوست داشتن گفت

می خواهم سکوت کنم و تنها به حرف نگاهت گوش کنم.

 

 

تو اوج غربت یادمه به عشق تو زنده بودم

وقتی که تنها میشدم غرق خیال تو بودم

لحظه بیداری و خواب به یاد تو نفس زدم

وقتی تموم آدما رو از دلم خط میزدم

هنوز تو یادم مونده که اسم تو رو قاب میزدم

وقتی که بارونی میشه پیاله داغ چشام

بغل میزد بوسه میزد به عکس تو خط لبام

یادمه آروم نمیشد نوار بی تاب دلم

تو لحظه خداحافظی وقتی میگفتی من برم

ستاره های قلب من به عشق تو نور میزدن

برگهای تاریک دلم بخاطر تو گم شدن

به خاطر تو روی اسم آدما خط میزدم

هر کی تو چشمم زل میزد اسم تو رو داد میزدم

با اینکه من خوب میدونم تو یک پری من آدمم

اما چکار کنم دلم همش میگه دوست دارم

آهای پری قلب من عروسک زیبای من

چه جور دیگه باید بگم فقط تویی نگار من

شاید سیاه و تیره ام واسه عشق تو کم ام

شاید که لایق نباشم اما هوسباز نبودم

دیوونه عشقت شدم اما تو باور نداری

ساغر میخونت شدم بازم تو باور نداری

اسیر چشمونت شدم اما تو باور نداری

قطره بودم دریا شدم بازم تو باور نداری

سیاه بودم سپید شدم اما تو باور نداری

شمعی بودم شعله شدم بازم تو باور نداری

سراب بودم چشمه شدم اما تو باور نداری

هوس بودم عشق شدم بازم تو باور نداری

مرگ بودم خدا شدم اما تو باور نداری

غصه بودم خنده شدم بازم تو باور نداری

سایه بودم نور شدم اما تو باور نداری

هر چی بگم هر چی باشم بازم تو باور نداری


 


نوشته شده در دوشنبه 88/1/31ساعت 12:16 عصر توسط محسن آتیش نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس